حقیقت عرفان


یکی از مباحث پر ماجرا در تاریخ ادیان و به­ ویژه در تاریخ اسلام، بحث عرفان است. گروهی از معتقدین به دین و پیروان اسلام و قرآن آن ­را از مهم­ترین و عمیق­ ترین بخش مباحث دینی شمرده و دین­داریِ بدون عرفان را دین­داری سطحی و قشری دانسته ­اند. گروهی دیگر از همین پیروان دینی، به خلافِ آنان معتقد گشته و عرفان را التقاطی و وارداتی دانسته ­اند…

 

دسته:

توضیحات

دین­داری عارفانه

 یکی از مباحث پر ماجرا در تاریخ ادیان و به­ ویژه در تاریخ اسلام، بحث عرفان است. گروهی از معتقدین به دین و پیروان اسلام و قرآن آن ­را از مهم­ترین و عمیق­ ترین بخش مباحث دینی شمرده و دین­داریِ بدون عرفان را دین­داری سطحی و قشری دانسته ­اند. گروهی دیگر از همین پیروان دینی، به خلافِ آنان معتقد گشته و عرفان را التقاطی و وارداتی دانسته ­اند؛ لذا اگر انسان­ها را از نظر باور و اعتقاد دینی به دو دسته دین­دار و بی­دین تقسیم نمائیم؛ دین­داران را می­توان به دین­دار عارفانه و دین­دار غیرعارفانه تقسیم نمود.

تمامی معارف دینی و همه تعالیم انبیاء(علیهم السلام) در سه عنوان کلی: عقاید، احکام و اخلاق، می ­گنجد.

«عقاید» نحوۀ باور و نگرش نظری هر فرد به جهان هستی، و بینش او نسبت به نقش، رسالت و هدف خود در عالم می ­باشد. باورهایی از این دست­ که «جهان هستی خدا دارد»، «ما به عنوان عبد و بنده او، آزاد و رها نیستیم»، «با مرگ همه چیز پایان نمی­ پذیرد؛ بلکه پس از مرگ برای همیشه باقی خواهیم ماند» یا «چگونگی ادامۀ حیات ما در  عالم ابدیتِ پس از مرگ، وابسته به چگونه زیستن در این عالم است»، «چگونه زیستن این عالم، بر مبنای خواست الهی از طرف انبیاء و امامان(علیهم السلام) تعلیم داده می ­­شود» و … همه جزء عقاید و نحوۀ نگرش و بینش یک انسان است.

«احکام» وظیفه و تکلیف فردی، خانوادگی و اجتماعی هر انسان از جهت عمل و نحوۀ عملکرد وی می­باشد. انسان در هر مرحله از مراحل زندگی وظایفی دارد و باید اهل عمل باشد. چگونه عمل کردن و شناختن روش صحیح زندگی و دستورالعمل­ های آن امری بس مهم است. در بینش دینی، ذات اقدس الهی مُطاع و آمِرِ دستورات زندگی برای انسان­ها است؛ لذا بخشی از تعالیم انبیاء(علیهم السلام) و رسالت پیشوایان دینی، تبیین و توضیح دستورات عملی دین است که احکام نامیده می­ شود.

«اخلاق»، خـوی و منش یک انسان و نتیجه و ثمره عقاید و احکام خواهد بود. انسانِ مـعتقد به عقاید دینی و عامل به احـکام الهـی، در جنبه ­های اخلاقی، ممـکن است فردی خونـسرد، ملایم، با محبـّت و دلسوز و یا عـصبانی و کینـه ­توز باشد. چگونگی خوی و منش یک انسان و حالات خلقی او را اخلاق می­ نامند که بخش عظـیمی از رسالت انبیاء(علیهم السلام) را شامل می­ شود.

پیروان و معتقدین به آیین اسلامی ممکن است که به احکام آن عمل کرده و در جنبۀ وظایف اخلاقی جدیّت و کوشش داشته باشند؛ امّا عقیده و چگونگی نگرش دینی آنان در نحوۀ عملشان به احکام و تحصیل اخلاق اثر به­سزایی گذاشته و تفاوت فاحشی ایجاد می­ نماید. لذا در این نگرش­ها، بینش عرفانی در عقاید دینی و یا عدم آن، عبادت و اخلاق را به سطوح مختلفی تقسیم می ­نماید. در این راستا از امیرالمومنین علی(ع) نقل است که فرمودند:

اِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللّهَ رَغبَهً فَتِٟلکَ عِبادَهُ التُّجارِ، وَ اِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللّهَ رَهبَهً فَتِلکَ عِبادَهُ العَبیدِ وَاِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللّه شُکراً فَتِلکَ عِبادهُ الاحَرارِ.

همانا مردمی خدا را عبادت می­کنند به امید (بهشت) و این عبادت تاجر پیشگان است و مردمی خدا را عبادت می­کنند از ترس (جهنم) و این عبادت بردگان است. و مردمی خدا را عبادت می­ کنند به جهت شکر الهی و این عبادت آزادگان است.

طبق این فرمایشِ مولی ­الموحّدین(علیه السلام) عبادت یک عابد، می ­تواند به صوَر مختلف و سطوح گوناگـون تقسیـم شود. مبنای تفـاوت و عامـل تـغایـرِ سطـح عبـادتِ احرار، یا تاجر پـیشگان و بـرده­ صفـتان، به نگرش، نحوۀ بینش و چـگونگی عقیده وابـسته است؛ زیرا تمامی این عبادات از نظر احکام فقهی به یک شکل صورت می­ پذیرد؛ ولی نیّات متفاوت به بینش­های مختلف برمی­ گردد. نگرش خودِ امیرالمومنین(ع)در عبادت الهی، نگرشی است که به خداوند عرض می­ کنند:

ما عَبَدتُکَۣ خَوفاً مِنۣ نارِک وَلا طَمَعاً فی جَنَّتِکَ لکِن وَجَدتُکَ اَهلاً لِلعبادَه فَعَبدتُکَ

خدای من! تو را به جهت خوف از عذاب و یا طمَع بهشت عبادت نمی­کنم، بلکه تو را سزاوار پرستش یافته، پس عبادت می­کنم.

اختلاف نگرش در خوف از عذاب، طمع به بهشت و یا سزاوار عبادت بودن، ناشی از تفاوت دیدگاه و نحوۀ شناختِ از دین است که به تفاوت عبادت می­ انجامد. بینشی که نه طمع بهشت دارد و نه خوف از نار، از افقی فراتر، عظمت حضرت حق را می­ نگرد؛ لذا آن حضرت در مناجات عارفانه خود عرضه می­ دارند:

یا اِلهی وَ سَیدی وَ مَولای وَ رَبّی صَبَرتُ عَلی عَذابِکَ، فَکَیفَ اَصبِرُ عَلی فِراقِکَۣ.

ای خدای من و سیّد و مولا و پروردگار من، (گیرم که) بر عذاب تو صبر کنم، ولی چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد.

در این فراز، غم فراق سخت­تر از غم عذاب جهنّم معرّفی شده است. این مطلب به معرفتی بس عظیم اشاره دارد که از نحوه دین­داری نشأت می ­گیرد؛ معرفتی که غم فراق و محرومیّت از لقای رب را از عذاب سخت­تر می­شناساند. چنین عرفانی در دین­داری، دین­دار عارفانه می­ سازد.

وقتی جـبرائیل به نبی­ اکرم(ص)عرض می ­کند: که خداوند به حضرت فاطمه زهـرا(علیها السلام) سـلام می­ رساند و می­ پـرسد که از ایـن همه عبـادت چـه می­ خواهد؟ هر چـه می­ خواهد به او عطا می­ کنـم. پیامبر(ص)به حضرت زهرا(علیها السلام) ، ابلاغ می ­فرمایند و ایشان در جواب عرضه می­ دارند:

ﯾﺎ ﺍَﺑَﺘَﺎ ﺷَﻐَﻠَﺘﻨﯽ ﻋَﻦ ﺍﻟﻤَﺴﺌَﻠَﺔ ﻟّﺬَﺓ ﺧﺬﻣَﺘﻪ ﻻ ﺣَﺎﺟَﺔَ ﻏَﯿﺮُ ﻟﻘَﺎﺀ ﺭَﺑّﯽ ﺍﻟﮑَﺮﯾﻢُ ﻓﯽ ﺩﺍﺭ ﺍﻟﺴَّﻼﻡ

پدرم، لذّت خدمت به او مرا آن­چنان مشغول نموده که از درخواست چیزی، باز داشته است و حاجتی جز لقای پروردگار کریم در دارالسلام را ندارم.

لذّت خدمت و درخواست لقای رب و ترجیح آن بر هر خواسته، زاییده معرفت و بینشی عارفانه در دین است. این بینش در نگـاه پیـشوایان معصـومِ جهان تشیـّع چنان مهم است که امام سجاد(ع)در این باره فرموده ­اند:

إنّی أکرَهُ أن أعبُدَ اللّه َ و لا غَرَضَ لی إلاّ ثَوابُهُ، فأکونَ کالعَبدِ الطَّمِعِ المُطَمَّعِ؛ إن طَمِعَ عَمِل و إلاّ لَم یَعمَلْ، و أکرَهُ أن أعبُدَهُ إلاّ لِخَوفِ عِقابِهِ، فأکونَ کالعَبدِ السُّوءِ؛ إن لَم یَخَفْ لَم یَعمَلْ. قیلَ : فِلمَ تَعبُدُهُ ؟ قالَ : لِما هُو أهلُهُ بِأیادِیهِ علَیَّ و إنعامِهِ .

همانا من اکراه دارم که خداوند را تنها برای ثوابش عبادت کنم که عبد مطیع طمع­کار به­ حساب آیم که اگر طمع بود عمل کند و اگر نه عمل ننماید و نیز اکراه دارم که خداوند را تنها به خاطر خوف از عقابش بپرستم، و چون بندگان بدی شوم که اگر نترسند عمل نـمی­ کنند، به ایشان عرض شد: پس برای چه عبادت می­ کنید؟ فرمودند: او سزاوار پرستش است بخاطر الطاف و عنایاتی که در حقّ من کرده است.

اخلاق و عبادت عارفانه

 چنانچه می­ دانیم خوف و رجاء از ویژگی­های اخلاق اسلامی است که با توجه به تفاوت نگرش­ ها به آن سطوح مختلفی می­ یابد. خوف از عذاب جهنم و یا امید به مواهب بهشت، در قیاس با خوف و رجاء نسبت  به مقام و عنایت الهی، قابل مقایسه نیست؛ لذا در قرآن کریم خوف از مقام الهی مطرح شده و در آیۀ شریفۀ ۴۶ از سورۀ مبارکۀ الرحمن برخورداری از جنّت­ های مختلف را به خوف از مقام رب، ربط داده و فرموده است:

وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ

و برای کسی که از مقام رب خود خائف است دو بهشت می­ باشد.

مطرح بودن دو بهشت که در آیات قرآن کریم تحت عنوان جنّت نعیم و جنّت رضوان آمده، خود نشانه سطوح مختلف بهشتیان است. در تفسیر « بیان السعاده فی مقامات العباده  » شرح این  دو جنّت را چنین بیان داشته است:

چون نفس دو جنبه نظری و عملی یا به عبارتی عُمّاله و علّامه دارد، برای هر یک جنّتی مطرح است. برای بُعد عملی، جنّتِ نعیم و برای بعد علمی، جنّتِ رضوان مطرح می­ شود. زیرا بُعد عملیِ نفس، آن را از اعمال قبیح باز داشته و بُعد علمی از شیطنت منع نموده است.

پس نقش نظر از نقش عمل مهم­تر است؛ زیرا اگر بتوان از شیطنت در نظر جلوگیری نمود، زمینه منع از اعمال و اخلاق قبیح نیز فراهم می­ شود؛ به همین جهت جنّت رضوان از جنّت نعیم برتر است. بنابراین تنها به شکل عمل نباید دل­خوش داشت، بلکه نیّت و نحوۀ نگرش به عمل است که سطح آن را متفاوت می­ نماید.

در تفاسیر روایی، ذیل آیۀ۴۰ از سوره نازعات که می ­فرماید: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى

از امام صادق(ع) نقل است که فرمودند:

مَن عَلِمَۣ اَنَّ اللّه یَراهُ وَ یَسمَعُ ما یَقُولُ وَ یَعلَمُ ما یَعمَلُهُ مِنۣ خَیرٍ اَو شَرٍّ فَیَحجُزُهُ ذلِکَ عَنِ القَبیح مِنَ الاَعمال فَذلِکَ الّذی خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهیَ النَّفسَ عَنِ الهَوی

هرکسی که بداند، خداوند او را می ­بیند و هر چه می ­گوید را می­شنود و آن­ چه از خیر و شر، عمل می ­کند را می­ داند، پس خود را از اعمال قبیح باز می­ دارد و این معنی خوف از مقام رب و باز داشتن نفس از هوای نفس است.

دقّت در این حدیث روشن می­ سازد که خوف از مقام رب، توجّه به قدرت و احاطۀ حضرت حق است. در این­جا سخن از عذاب نیست گرچه عذاب هم مطرح است. فرمایش امام صادق(ع)این است که اگر معرفت توحیدی کسی در حدّی بود که خوف از عذاب داشـت، اگر به او بگویند عذاب نمی ­شود، اجتناب از عمل قبیح نخواهد داشت امّا اگر رتبۀ معرفتی او بالاتر رود و به عظمت و مقام حضرت حق توجّه کند؛ در این صورت او شرم از خدا دارد و عامل منع از اعمال قبیح نزد او همان بینش توحیدی او خواهد بود و نه ترس از عذاب. بنابراین با دقّت در این حدیث، نقش بینش و معرفت، در ارتکاب و یا منع عمل و نیز در اخلاق معلوم می­ شود.

امیرالمؤمنین(ع) در آخر خطبۀ ۸۵ نهج­ البلاغه در وصف بهشت می­ فرمایند:

دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ وَ مَنَازِلٌ مُتَفَاوِتَاتٌ لَا یَنْقَطِعُ نَعِیمُهَا وَ لَا یَظْعَنُۣ مُقیمُهَا وَلَا یَهرَمُ خَالِدُهَا وَ لَا یَبْأَسُ سَاکِنُۣهَا

درجات از یکدیگر برتر و منازل متفاوت دارد، نعمت­های آن قطع نمی­ شود و ساکنین آن خارج نشده و افراد در آن پیر نمی­ شوند و ساکن در آن گرفتار شداید نمی­ گردد.

 

درجات برتر از یکدیگر در بهشت، جایگاه افراد مختلف بهشتی است؛ یعنی حتّی ساکنین بهشت و مقیمان جناّت الهی در یک سطح نیستند. این مضمون در آیات ۵۴ و ۵۵ سورۀ قمر چنین آمده است:

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ (۵۴) فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (۵۵)

بی­گمان پرهیزگاران در بوستان­ها و (کنار) جویبارانند(۵۴) در جایگاهی راستین، نزد فرمان­فرمایی توانمند.

 

اگر ملاک برتـری به فرموده قرآن کریم، تقوای الهی است؛ در این آیات جایگاه متقّین را در دو عنوان مختلف ذکر می­نماید: ابتدا در جنّات و در کنار نهرهای بهشتی، ولی در آیۀ بعدی جایگاه برتر نزد ملیک مقتدر را مطرح نموده است؛ یعنی مقام متّقین مقامی مقول به تشکیک است و به اقتضای آن مقام از درجات مختلف بهشت برخوردار می­شوند.

بنابراین تمامی ویژگی­های برجستۀ انسان در بـُعد عبـادت و اخلاق، به سطح معرفت و نـگرش توحیدی او مربوط می­ شود. گریه نیز که از ویـژگی­های ارزندۀ انسانی است و در دعـای کمیل به عـنوان سلاح مؤمن معـرفی شده، به اقتـضای قصد و نیّت گریه­ کننـده، کـه ناشی از سطوح مختلف معرفت توحیدی است، تفاوتِ سطح پیدا می­کند. به همین جهت امیرالمؤمنین(ع) فرموده ­اند:

اَلبکُۣاءُ مِن خیفَهِ اللّه لِلبُعِدعَنِ اللّهِ عِبادَهُ العارِفینَ

عبادت از خوف خدا به جهت دوری از او، عبادت عارفین است.

 

با توجّـه به مفهوم مخالف این عبارت می­توان گفت گریۀ از ترسِ عقاب و جهنّم، عبادت عارفانه نیست؛ پس عبادت یک عابد می­تواند در سطوح مختلف قرار گیرد، امّا عالی­ترین آن، عبادت عارفانه است که بـا بینش توحیدی عارفانه حاصل می­شود.

شاید ابن­ سینا با توجه به این مضامین از فرمایشات معصومین(علیهم السلام) است که عابد، زاهد و عارف را دارای درجات مختلف دانسته و می­گوید:

اَلمُعرضُ عَن مَتاعِ الدُّنیا وَ طَٔیّباتِها یَخٞصُّ بِاسمِ الزّاهِد، وَ المُواظِبُ عَلیۣ فِعلِ العباداتِ مِنَ القیامِ و الصّیامِ وَنٞحوِهِما یخٞصُّ بِاسمِ العابِد. وَ المَتَصَرِّفُ بِفِکرِٟهِٟ اِلی قُدسِ الجَبَروُتِ مُستَدیماً لِشُروُقِ نُورِ الحَقِّ فی سِرِّه ِیَخٞصُّ بِاسمِ العارِفِ … .

اَلزُّهدُ عِندَ غَیرِالعارِفِ مُعامَلَهٌ ما کَۣاَنَّهُ یَشتری بِمتاعِ الدُّنیا مَتاعَ الاخرِهِ، وَ عِنَدالعارِفِ تَنَزه ما عَمّا یَشغَلُ سِرَّهُ عَنِ الحَقّ وَ تَکَۣبّر عَلی کُلّ شَیئ غَیرِ الحَقّ.

وَ العِبادَهُ عِندَغَیرِالعارِفِ مُعامَلَهٌ ماکَاَنَّهُ یَعمَلُ فی الدُّنیا لِاُجرَهٍ یأخُذُها فی الاخِرَهِ هی الاَجرُ وَ الثَّوابُ. و عِندَ العارِفِ رِیاضَهٌ ما لِهمَمِه وَ قوُی نَفسِه المُتَوَهّمَهِ وَ المُتَخَیّلَهِ  لیَجُرُّهابِالتَّعوید عَن جَنابٟ الغُرُورِ اِلی جَنابِ الحَٔقّ.

آن کسی که از متاع دنیا و طیِّبات آن روی بر می­گرداند، «زاهد» نامیده می ­شود و آن کسی که مواظب اعمال عبادی از شب­ زنده ­داری و روزه­ داری و امثال آن است به اسم «عابد» خوانده می ­شود و آن کسی که فکر خود را به تصرّف آورده که به قدس جبروت بپردازد و دائماً تابش نورحق در سـِرّ او صورت گیرد، «عارف» نام می ­گیرد … .

زهـد در نزد غیر عـارف نوعی معامله است، انگار با متاع دنیا کالای آخرت را می­ خرد، ولی در نزد عارف پاک نمودن درون از هر چه که از حق باز دارد و بی­ توجّه بودن به هر چه غیر حق است می­ باشد.

و عبادت در نزد غیر عارف نوعی معامله است، گویا در دنیا عمل می­ ند برای اجر آخرت که ثواب باشد و در نزد عارف ریاضتی است که همّت و قوای نفسانی از متوهّمه و متخیلّه را عادت دهد که از غیر حق به حق رو کند.

نقش معرفت عارفانه

عـبادت عـابـدِ تاجر پیـشه و یا بـرده ­صـفت، بـا عبـادت عـابـد آزاده، از نظـر فقهی تفاوتی ندارد؛ امّا نگرش عارفانه و بینش مربوط به چگونگی نیّت، آن­را متفاوت می­ سازد.

اگر از امـام سجـّاد(ع) نقل است که فرمـودند: لَو عَلِمَ  اَبوُذَرُ ما فی قَلبِ سَلمان لَقَتَلَهُ

سخن از علم، شناخت، معرفت و بیـنش است. قطعاً در جنبه­ احکامی و عملی دین و رعایت شئون فقهیِ فرامین الهی، بـین سلمان و ابوذر تفاوتی نیست؛ امّـا این تفاوتِ بیان شده، در اختلاف سطح معرفت دینی آنان است که با عبارت«لَو عَلِمَ » مطرح فرموده­ اند.

بنابراین تفاوت بینش می­ تواند، تفاوت بنیادیـنِ شخصیتی ایـجاد نماید. اگر افـراد، در سطح معرفت برجستگان نبـاشند، نه تنها نمی­ تـوانند از آن­ها بـهره بجویـند؛ بلـکه آن برجستگان، مجبور به تقـیّه و پنهـان نمودن بسیاری از اسـرار می­ شـوند. رازِ داشـتن اصحاب سـرّ ائـمه(علیهم السلام) در همین مطلب نهفته است وگرنه آنان امـساک فیـض نداشته و خـواهان رشد و تـعالی هـمگـان می­بـاشند. این عدم ظرفیت و رشد لازم معرفتی، باعث شده که امام سجـّاد(ع) بفرمایند:

اِنّـی لاَکـتُـمُ مِـن عِلمیِ جَواهِـُرهُ    به ­درستی­ که من جواهر از علمم را پنهان نمودم

کَی لا یَرَی الحَـقَّ ذُوجَهلٍ فَیُفتِنُنا    تا اینکه جاهل حق را نبیند و ما را به فتنه نیندازد

وَقَــد تَــقَــدَّمَ فـــی هذا اَبُوحَسن    این مطلب را قبلاً ابوالحسن ­امیرالمؤمنین

اِلَی الحُسینِ وَ اوصی قَبلَهُ الحَسَنَا    به امام حسین و قبل از او به امام حسن هم وصیّت نمودند

وَ رُبَّ جـوهَـرَ عِلمٍ لَو ا َبُوحُ بِـهِ     چه بسا جوهر علم را اگر روشن و آشکار سازم

لَــقیلَ لـی اَنـتَ مِـمَّــن یَـعـبـُد الوثنا    دربارۀ من بگویند او از کسانی  است که بت­ پرست شده است

وَ لَا سـتَـحَلَّ رِجـالٌ مُـسلِمونَ دَمی    وچه بسا مردان مسلمان، ریختن خون مرا جایز شمردند

یـَروُنَ اَقبَـحَ مــا یَـأتُـونَـهُ حَـسَنــا   واین کردار زشت را بهترین بپندارند

دقّت در این فرمایش که مضمون آن در روایات مخـتلف معصومین(علیهم السلام) دارای تواتر معنوی است؛ روشن می­ کند که جهل و عدم بینش درست دینی باعث می­ شود:

  • برجستگان، انـدیشمندان و بـزرگان دین، وادار به تقیه شده و مجبور شوند بسیاری از حقایق را به صورت اسرار، تنها به اهلش بسپارند.
  • جاهلان به جهت عدم فهم درست در برابر برجستگان دیـنی ایستادگی نـموده و حتّی بینش ارزنده تـوحیدی آن­ها را بت­ پرستی بخوانند.
  • نادانـان به جهت عدم درک، آن­چه را که باید زشت بدانند، زیبا دانسته و ارزش­ها را جابجـا بفهمند.

همه این مشکلات از نـبودن بینش درست و معرفت صحیح دینی است؛ پس اهمیّت و نقش آگاهی و بینش درست در عقاید دینی و به عبارت دیگر چگونه دین­دار بودن را مشـخّص می­ نماید.

دین­دار باید بکوشد تا معرفت دینی خود را بالا ببرد، تا هم دین­داری او، دین­داری آگاهانه باشد و در نتیجه عبادت و اخلاق او نیز عبادت و اخلاق عارفانه گردد و هم ظرفیت افاضۀ برتـر را یافته و زمینۀ افاضۀ اولیای الهی در او فراهم آید. امام باقر(ع)فرمودند:

لَو وَجَدتُ لِعِلمی الذَّی آتانِی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ حَمَلَهً، لَنَشَرتُ التُّوحیدَ وَ الاِسلامَٔ  و الایمانَ وَالدّینَ وَ الشَّرایِعَ … وَ کَیفَ لی بِذلِکَ وَ لَم یٝجٞدْ جَدّی اَمیُرالمُومنینَ حَمَلَهً لِعِلمِه حَتّی کانَ یَٔتَنَفَّسُ الصُّعَداء وَ یَقُولُ عَلیَ المِنبَرِ: سَلُونی قَبلَ اَن تَفقِدوُنی فَاِنَّ بَینَ الجَوانۣحِٟ منّی عِلماً جَمّاً.

اگر برای علمی که خداوند بزرگ به من عنایت کرده، لایقِ دریافت می­ یافتم، هر آینه توحید، اسلام، ایمان و دین و شرایع را نشر می­دادم … امّا چگونه من بتوانم چنین کنم و حـال آن­که جدّم امیرالمؤمنین(ع) برای علم خـود چنین افرادی را نیافت تا این­که از اعماق جان آه می­ کشید و بر فراز منبر می­ فرمود: از من بپرسید، قبل از آن­که مرا از دست بدهید، همانا در وجودم علمِ انباشته است.

عالمان الهی می­خواهند مردم را آگاه نموده و به رشد و تعالی برسانند، چون معلّمان دلسوزی که خواهان پیشـرفت علمی دانشجویان خود می­ باشند؛ امّا اگر دانـشجویان نخواهند و ظرفیت لازم را نداشته باشند، این گنـاه آنان است کـه: «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب­خانه چیست؟»

مولوی با توجه به این حقیقت می­گوید:

ای  علی  که جمله  عقل  و دیده ­ای                              شــمّــه ­ای واگـــو زآن­چــه دیــده ­ای

تیغ  حلمت،  جان  ما را چاک کرد                              آب علمت، خـاک  ما  را  پاک کـرد

بازگو ای  باز عــرش خـوش­ شکــار                            تا  چه  دیـدی  این زمان  از  کردگـار

چشمِ تــو،  ادراک  غیب  آمـوختـه                            چـشم هـای حاضران بـــر  دوخـــتــه

راز بــگـشـا ای عــلی  مــرتــضــی                            ای پس از سوءُ الـقـضاء حسنُ الـقضاء

چون  تـو  بـابی  آن  مدینـه علـم را                             چــون شــعاعـی آفــتـاب حـلــــم را

بازباش   ای   باب  بـر  جویای  باب                              تا  رسند   از  تو قـشور انــدر  لــبـاب

باز باش   از    باب   رحمت  تا  ابـد                              بــــــارگــاه مــا لـــه کــفــواً احـــد

مـولوی می­دانـد که او ظرفیت همه آن­چـه را کـه عـلی(ع) یافـته، نـدارد؛ ولی درخواستِ گشودنِ راز شمّه ­ای از آن­ها را دارد. همچنین می ­داند که ولیّ خدا باب رحمت الهی و عامل رستن از قشور و ورود به لـبُاب است؛ لذا می­خواهد ظرفیت بهره­ مندی از ولی­ الله را بـیابد تا به مراحل عالیـه نایل گردد. او در دیوان شمس تبریزی می­گوید:

شراب  لطف خداوند را کرانی نیست

وگـر کرانــه نـمایـد ،  قـصور  جـام  بوَد

بــه قـدر روزنه افــتد به خانه نور قمر

اگـر بـه  مـشرق و مغـرب ضـیاش عـام بود

تـوجـام هـستـی خود را برو قوامی ده

کـه آن شـراب قـدیـمـست و با قـوام بود

 

اگر ساقیِ شراب عشق الهی، ذات اقدس ربوبی است که فرمود: وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا، پس این شراب کاستی ندارد، امّا ظرفیت جام است که محدودیـّت ایجاد می ­کند و این رسالت صاحب جام است که باید ظرفیت ظرف را بالا برد. مرحوم ملّا احمد نراقی در دیوان طاقدیس، با توجـّه به ارزش این شراب عاشقانه، چنین می ­سراید:

بیا    ساقیا     من     به     قربان      تـو              فدای   تو    و   عهد  و    پیمان   تــو

میی   ده  که   افزایدم   عقل  و  جـان                 فتد    در      دلم   عکس   روحـانیان

شنیدم    ز   قول     حکیم        مهیـن                فلاطن    مه     ملک   یـونان    زمـین

که  می ­بهـجت افـزا  و  اندُه زداسـت                    همه    دردها   را  شفـا    و    دواست

نه  زان  می  که  شـرع   رسول    انام                 شمرده    خبیث   و    نموده     حـرام

از    آن    می   که   پروردگار   غفور                     نموده   است   نامش   شراب   طهور

بیا    ساقی   ای   مشفق    چاره   ساز              بده   یک    قده   زان  مـی­ غم­گـداز

 

شیخ بهایی نیز پس از عمری تحصیل، تعلیم، تعلّم، عبادت و بندگی در اهمیّت این شراب می­ فرماید:

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی

تا دمی بیاسـایم زین حجاب ظلمانی

 

این مطلـب تنها در افاضۀ معصومین(علیهم السلام) و روایات آنـان چنین نیست، بلکه در قرآن کریم هم همـین مضمون آمده است. همـۀ معتقدین به قرآن، از تمام حقایق آن برخوردار نمی ­شوند و این تفاوتِ در برخورداری، به جهت تفاوت در سطح معرفتی، پاکی و طهارت درونی است. از امام صادق(ع) نقل است که فرمودند:

کَتابُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلی اَربَۣعهِ اَشیاء، عَلیَ العِبارَهِٟ وَ الاِشۣارَهِٟ وَالَلطائِفِٟ وَ الحَٔقایِقِ فَالعبارهُ  لِلعوامِۣ و الاِشارَهُ  لِلخَواصِ و اللَطائفُ ِلاَولیاء وَ الحَٔقایِقُ لِلاَنبیاء

کتاب خداوند بزرگ بر مبنای چهار امر است و شامـل عبارت، اشارت، لطائف و حقایق می­ باشد. امّا عبارت برای عوام، اشارت برای خواص، لطائف برای اولیاء و حقایق برای انبیاء است.

تفاوت عوام و خواص قطعاً بر اساس ظرفیت دریافت حقایق و بطون قرآنی است. اگر دو نفـر در عمل به فرامین قرآن در یک سطح باشند ولی درک، معرفت و نحوۀ شناخت آنان متفاوت باشد، قطعاً برخورداری آن دو از قرآن کریم متفاوت بوده و در چگونگی عمل آنان بر اساس معرفت، تأثیرگذار خواهد بود.

در قرآن کریم ضمن بیان رفعت مقام مؤمنین، درجات عالمان و رفعت مقام ایشان را در پیشگاه حضرت حق مطرح نموده و می­فرماید:

….. یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

… خداوند مؤمنینِ از شما را (یک درجه) رفعت داده و کسانی از مؤمنین را که علم داده شد­گانند به درجات، برتری داده و خداوند به آن­چه می­کنید آگاه است.

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان می­فرمایند:

آیه شریفه، دلالت می­کند براین­که مؤمنین دو طایفه هستند، یکی، آن­هایی که تنها مؤمنند و دوم آن­هایی که هم مؤمنند و هم عالِم، و طایفه دوم بر طایفه اوّل برتری دارند. هم­چنان که در جای دیگری فرموده: هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ.

با این بیان روشن گردید که مسألۀ بالا بردن درجاتی که در آیۀ شریفۀ مورد بحث آمده، مخصوصِ علمایی از مؤمنین است. آن­ها هستند که کلمۀ «رفع درجات» در موردشان صادق است و امّا بقیه مؤمنین ارتقائشان به چند درجه نیست؛ بلکه تنها به یک درجه است. ……….

 

در ابتدای همین آیه در خصوص وظیفۀ اجتماعی و نحوۀ برخورد با دیگران امر شده و مـؤمنین را موظّف به اجرا نموده است، آن­گاه نتیجۀ عـمل به ایـن حکم را بـیان  می­ دارد که قطعاً این نتیجه از آن مؤمنین است چرا که اجر هر عملی مشروط به ایمان است؛ امّا اجر عالمان مؤمنی که عمل می­ کنند به مراتب از مؤمنین عادی برتر است؛ بدین معنا که برای مؤمنین عادی یک درجه مطرح است ولی برای ایشان درجاتی مطرح خواهد بود.

با توجّه به مضمون تفسیر و مطلب فوق، آگاهی خداوند از عمل بندگان با قرینۀ بحث شده، آگاهی از سطح معرفت، چگونگی نیّت و سطح شناخت آنان در عمل به حکم است؛  لذا عمل یک مؤمن با قید عالِم بودن از عمل یک مؤمنِ بدون علم به درجاتی برتر است. تائید این مطلب در روایات بسیاری آمده که فضل عالِم بر عابد را چون فضل ماه بر ستارگان ذکر نموده و … .

سوال مهمی که در این­جا مطرح می ­شود این است که: این علم چه نوع علمی است؟ و این آگاهی کدام آگاهی است که انسان را لایق عنایات، افاضات و درجات برتر می­ نماید؟

 

عالمان دینی و معرفت عارفانه

 مرحوم شهید ثـانی که از بزرگان فقـها و عالمان برجستۀ شیـعه در قرن دهم هجـری می­ باشد کتاب بسیار مفیدی در آداب تعلیم و تعلّم به­نام « مُنیَه ­المریٟٞد فی آداب المفید و المستفید » دارند که در خصوص عالمان دینی و معرفت عارفانه حاوی مطالبی بس ارزنده می ­باشد. ایشان در این باب می­ فرمایند:

علـماء سه دستـه می­باشند: گروهی عالم بالله هسـتند ولی عـالم به امر الله نمی­ باشند. دسته دیگر عالم به احکام الهی بوده ولی عالم بالله نیستند. سوّم آنان که عالم بالله و عالم بامرالله هستند.

 

در ادامه این مطلب، حدیث ذیل را از نبی اکرم(ص)نقل می­ کنند که آن حضرت فرمودند:

سائِلِ العُلَماء وَ خالِطِ الحُکماء وَ جالِسِ الکُبَراء

و آن­گاه می­ فرمایند:

مراد از علماء، عالمان به امر الله ­اند که عالم بالله نیستند، لذا تنها می­توان از آن­ها نسبت به اوامر و نواهی الهی سوأل نمود، ولی حکماء، عالمان بالله­ اند که اوامر الهی را عالم نیستند، امّا کبرا عالم به هر دو می باشند و امر به مجالست با اینان شده است زیرا خیر دنیا و آخرت با ایشان است.

 

ایشان ضمن توضیحات مفید دیگری در این زمینه و پس از بیان مطالب مهمّ بسیاری، ضرورت فراگیری علم بالله را تذکّر داده و می ­فرمایند:

عالم، بعد از آن­که ظواهر شریعت را فرا گرفت و آن­چه را که علمای گذشته در کتب خود از نماز، روزه، دعا، تلاوتِ قرآن و غـیر آن از عبادات تدوین کرده­ اند را به­ کار بست؛ باید بداند که چیزهای دیگری هم هست که معرفت آن­ها واجب و لازم است؛ زیرا وظایف تنها منحصر در آن­چه که فقها تدوین نموده ­اند نمی­ باشد؛ بلکه اموری است که معرفت آن­ها لازم­تر است و آن، تطهیر نفس از رذایل خُلقیه چون کبر، حسد، ریا، کینه و غیر آن می­ باشد که در علومی مختصّ به خود تبیین شده است. این تکالیف در کتب بیوع و اجارات و غیر آن از کتب فقه یافت نمی ­شود؛ بلکه ناچار باید به عالمانی حقیقی که عامل هستند و به کتب آن­ها در این زمینه رجوع نمود.

 

همچنین ضرورت دانش دینی برتر از دانش احکام را چنین بیان می­ دارند:

ثُمَّۣ یَنتَقِلُ بَعدَهُ (اَی بَعدَ العِلمِ الظّاهِرِ)  اِلیَ العُلوُمِ الحَقیقَهِ وَ الفُنوُنٔ الخَٔفِیَّهِ فَاِنَّها لُبابُ هذهِ العُلُومِۣ و نَتیجَهُ کُلِّ مَعلُوم و بِها یَصِلُ اِلی دَرَجاتِ المُقَرَّبینَ  وَیَحصِلُ  عَلی مَقاصِدِ الواصلین. اَوصَلَنا اللّهُ  وَ اِیّاکُم  اِلی ذلِکَ الجَٔنابِ، اِنَّهُ کَریمٌ وَهّابٌ.

پس از آن (یعنی بعد از علم ظاهری) باید به سوی علوم حقیقی و فنون خفی منتقل شود. همانا این علوم و فنون، لُبّ و مغزِ علوم ظاهری و نتیجۀ هر دانشی است و به این وسیله می­توان به درجات مقرّبین نایل گشت و به مقاصد واصلان دسترسی یافت. خداوند ما و شما را به این آستانه برساند، همانا او کریم و بخشنده است.

اگر هدفِ خلقت انسان عبادت است و عبادی شدن هر عمل، بدون قصد قربت ممکن نیست، پس عبادت برای قرب الهی است. بنابراین علوم دینی که وظایف عبادی را توضیح داده و تکلیف مکلّف را از نظر عمل مشخص می­ سازند، در جنبۀ نیّت و قصد قرب مدخلیتی ندارند و به همین جهت عامل اتّصال به مقاصد اعلی نمی­ توانند باشند. امّا آن علمی که نیّت را اصلاح می­ کند و هدفِ از عبادت را، برتر از کسب بهشت و فرار از دوزخ می­ شناساند، می­تواند علم حقیقی دینی و عامل وصول به درجات مقرّبین باشد. لذا مرحوم شهید ثانی در فـراز مذکور، معرفتِ عارفـانۀ توحیدی را، لـُب، مغز و مقصدِ همه دانش­ها و عامل قـرب الهی معرّفی می­ کنند.

مرحوم علاّمه ابو­الحسن شعرانی در مقدمۀ ترجمه کتاب «تجرید­الاعتقاد» مرحوم خواجه نصیرالدّین طوسی با چهارده دلیل اثبات می ­کند که علم عقاید و علمِ معرفت توحیدی، فقه اکبر است و فقه مصطلح، در برابر این دانش، فقه اصغر خواهد بود.

مرحوم شیخ بهایی در شرحی که بر حدیث اوّل از احادیث اربعین خود دارد، از قول شیخ ابوالحسین ورام­ بن ابی فراس نقل می­کند:

همانا اسم فقه در دورۀ اوّل اسلام، بـه علم آخرت، معرفت به ریـزه­ کاری­های آفت­ های نفوس و عوامل فاسدکننده اَعمال و نیروی غلبه بر کوچکی و بی­ مقداری دنیا و توان اطلاع بر نعمت­های اخروی، و سلطۀ خوف الهی بر قلب اطلاق می­ شد.

ایشان در ادامه این مطلب، به آیۀ شریفه ۱۲۲ از سوره توبه که می­ فرماید: وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ استناد نموده و می­فرمایند:

خداوند علت غایی از تفقّه در دین را انذار و ترساندن فرموده است و قطعاً این خصیصه، از فروعات مسائل طلاق و مساقات و سَلَم و امثال آن حاصل نمی­ شود.

 

معرفت عارفانه و برخورداری از شریعت

 خداوند انسان را موجودی برتر آفریده است که می ­تواند به مقام خلیفه ­اللهی نایل آید. راه نیل به این مقام نیز، پیروی شریعت است؛ امّا نحوۀ برخورداری از شریعت متفاوت است و این تفاوت به نحوه معرفت دینی مربوط می­شود. مرحوم سیـّد حیدر آملی از عارفان برجسته شیعی در قرن هشتم هجری می ­گویند:

مخاطبان شرع از جهت تعامل با شریعت در یک سطح نیستند و به تعداد استعدادهای مختلف، تعاملات گوناگـون وجود دارد. و این تعاملات از نظر صنفی درسه مرتبه کلّی جای خواهند گرفت و شامل: مرتبه عوام به نام مبتدیان و مرتبه خواص به نام متوسطان و مرتبه خاصّ­ الخواص به نام منتهیان خواهد بود. هر یک از این مراتب، قابل و پذیرنده شرع بوده و مظهری از مراتب مختلف شرع می­ شوند و شرع به اقتضای قابلیت هر یک از آن مظاهر، در آن­ها ظهور می­ کند و از این جهت شرع دارای سه ظهور می ­شود: ظهور ابتدایی به نام ظهور قشری، ظهور متوسّط به نام ظهور لُبّی و ظهور نهایی به نام ظهور لبّ­اللبّی.

به عنوان نمونه، اوّلین اصل اساسی در دیـن، بحث توحید و خداشناسی است؛ امّـا نحوۀ نگرش به توحید، درجات مخـتلفی پیدا می­ کنـد. گروهی چـون اشاعره در تـسبیح آن­قدر جلو رفته که به تعطیل افتاده ­اند و لذا عنوان وجود برای ذات اقدس الهی را جایز نمی­ شمارند. گروهی در توصیف افراط نموده و به تشبیه دچار آمده ­اند. امّا توحید صحیح شیعی از افراط و تفریط جاهلانه باز می­ دارد. امام جواد(ع) در جواب سؤال کننده­ ای که پرسید: آیا جایز است که به ذات اقدس الهی شیء گفته شود، فرمودند:

نَعَم یخٞرجُهُ مِنَ الحَدینَ : حَدُّ التَّعطیلِ وَحَدُّ التَشبیهِ.

آری از دو حد تعطیل و تشبیه بیرون می­برد.

 

و نیز همین سؤال از امام باقر(ع) شد با این عنوان:

سُئلَ ابُوجَعفر علیه­ السلامۣ: أ‌ٚیَجٞوزُ اَن یُقالَ لِلّهِ اَنَّهُ موجُودٌ؟

قالَ نَعَم­ تٔخٞرجُهُ مِنَ الحَٔدیَّنِٟ: حَدُّ الإِبطالِ وَ حَدّ التَشبیهِ

آیا جایز است که به خداوند گفته شود: او موجود است؟

حضرت فرمودند: آری؛ از دو حّد ابطال و تشبیه خارج می­ نماید.

 

پس کسانی­ که در معرفت الهی، حتّی از بردن اسم موجود برای ذات اقدس الهی پرهیز دارند، ناشی از جهالت و عدم معرفت آنان است؛ زیرا به فرمودۀ امام باقر(ع)  با این تفکّر به ابطـال کشیده شده­ اند. امّـا آنان که به ایـن معرفت رسیده­ انـد باز در یک سطح نیستند؛ لذا مـمکن است بگویند: «اللّه موجودٌ» و او را در کنار سایر موجودات که آن­ها هم موجودند، قرار دهند ولی با تفـاوتی در مراتب وجود؛ لـکن در بینـش عارفـانه این امر قـیاس غیر منطـقی است؛ همان­گونه که صورتِ در آیـنه برای افراد بی­ تجربه و کودکان حقیقت است؛ ولی از نظر آگاهـان، تنها جمالِ صاحب صورت را می­ نمایاند. تمایز اصلی بین صاحبان معرفت حقیقی و اهل قیاس غیر­منطقی در همین است.

امام رضا(ع)در جواب سؤالی که عمران از ایشان پرسید: آیا خداوند درمخلوقات جا دارد و یا مخلوقات در خداوند؟ فرمودند:

جَلَّ یا عِمران عَن ذلِکَ، لَیسَ هُوَ فی الخَلقِ وَ لاالخَلقُ فیه تَعالی عَن ذلِکَ وَ سَاُعَلّٔمُٔکَ ما تَعرِفُهُ بِهِ وَ لاحَولَ وَ لا قَوَّه اِلاّ بِاللّهِ، اَخبِرنی عَنِ المِراهِ اَنتَ فیها اَم هِیَ فیکَ؟ فَاِن کانَ لَیسَ واحِدٌ مِنکُما فی صاحِبه، فَبِایِّ شَئٍ و اِستَدلَلتَ بِها عَلی نَفسِک؟ قال عمران: بِضَوءٍ بَینی و بَینَها، فَقالَ الرِّضا ع : هَل تَری مِن ذلِکَ الضَوءِ فی­ المِراهِ  اَکثَر مِمّا تَراهُ فی عَینِکَ؟ قالَ نَعَم، قالَ الرِّضا ع : فَارِناهُ، فَلَم­ یَحر جَواباً، قالَ الرِّضا ع : فَلا اَرَی النّوُرَ الّا وَ قَد دَلَّکَ وَ دَلَّ المِراهُ عَلی اَنفُسِکُما مِن غَیرِ اَن یَکُونَ فی واحِدٍ مِنکمُا، وَ لِهذا اَمثالٌ کَثٞیرَهٌ غَیر هذا لا یٝجٞدُ الجاهِلُ فیها مَقالاً، وَللّه المَثَلُ الاَعلی.

ای عمران! خداوند بلند­مـرتبه­ تر از آن است که تو می­گویی، نه او در مخلوقات حلول نموده و نه مخلوقات در او. اکـنون به حول و قوّۀ الهی به تو می­ آموزم تا بدانی. به من خبر ده از آینه (وقتی در مقابل آن ایستاده­ ای) آیا تو در آینه­ ای یا آینه در توست؟ (که قطعاً چنین نیست) پس اگر هیچ یک از شما در دیگری نیست (حلول نکرده)، پـس چگونه به ­وسیـلۀ آینه بر وجـودت استدلال کردی (چگونه به­ وسیلۀ آینه خود را دیدی)؟ عمران گفت: به وسیلۀ نوری که بین من و آن آینه است. امام(ع)فرمودند: آیا تو آن نورِ در آینه را بیشتر از آن­چه که در چشمانت می­بینی درمی­ یابی؟ عمران گفت آری. امام (ع) فرمودند: پس به من نشان بده. پس عمران از جـواب بازماند. امـام رضا(ع) فرمودنـد: پـس نوری را نمی­ بـینـیم مگرآن­که تو را نشان می­دهد و آینه هر دو را می­ نمایاند بدون آن­کـه در یکی از آن­هـا حـلول نموده بـاشد. چنین مـثال­هایی فراوان است، امّا نـادانان از آن بهـره ­ای نمی­ جویند و این برترین مثال برای خداوند متعال است.

این مطلب که تصویر در آینه حلول ننموده و آینه در صاحب تصویر حلول نکرده، ولی در عین حال، نشان­گر صاحب تصویر است خود از زیبایی­ های عالم می­ باشد. امّا قدرت تشخیص و تمیز آن مهم است که بتوانـد به حقیقت نایل آمده و از کج­ فهمی در امان بماند.

سعدی چه زیبا سروده:

ره عـقــل جـز پـیـچ در پیـچ نـیــسـت              بَـــرِ عـارفـان جـز خـدا هیچ نـیسـت

تــوان گـفـتن این نکتـه با حـق­ شنـاس           ولــی خــورده گیـرنـد اهــل قـیـاس

کـه پـس آسـمان و زمـین چیـستــند؟            بــنـی ­آدم  و دام و دد کــیـسـتـنـد؟ …

همـه هـر چـه هستـنـد از آن کمتـرنـد            کــه بـا هـستـیـش نــام هـستـی برنـد

عــظیـمست  پـیش تو  دریا بــه  مـوج            بـلنـدست خـورشید تــابــان بـه اوج …

چـو سـلـطـان عــزّت عــلـم بر کـشـد            جـهـان سـر بـه جیـب عدم درکشـد

 

این­گونه بینش توحیدی در دل و جان انسان می­ نشـیند و روشن می­کند که جهان با همۀ عظمت و زرق و برق آن جز جلوه و شعاعی از حقیقت هستی چیز دیگری نیست؛ پس باید صاحبِ جلوه و منشأ این تجلّی را شناخت و بدان دل باخت. این فهم و پس از آن دل باختن، تنها با معرفت عارفانه، محقّق می­ شود.

این حقیر در طول سالیانی دراز ضمن مطالعه در منابع اصیل اسلامی و بهره ­مندی از محضر اسـاتید راستین، به این بـاور رسیده ­ام که حقیقتِ شریـعت با نگـرش عرفانی دریـافت می­ شود. البته با توجّه به تمامی ضوابط و شرایط آن تا با عارف­ نمایان و مدّعیان دروغین عرفان مشتبه نگردد؛ لذا مدّت­هاست که این مطالب را برای دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه « جامعه المصطفی العالمیه » و هم­چنین برای دانشجویان رشتۀ عرفان در دانشکده الهیـّات تدریس نموده و اینک توفیق یافته ­ام تا مجمل و فشرده ای از آن مطالب را منتشر نمایم. امید است خداوند، توفیقِ درکِ درست حقیقتِ شریعت را به ما عنایت فرماید و از امدادهای واصلان اعلای این وادی، برخوردار شده و جلیس زنده­ دلان باشیم.

محمّد اسدی گرمارودی

چهارم شعبان­المعظم ۱۳۴۱ هجری­قمری

ســالروز ولـادت عـبد عــارف بـالله

مطیع عارفانۀ ولیُّ الله حضرت قمر بنی­هاشم

۲۵/۴/۸۹  هـجری شمسی